آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
شعر
شعر
شنبه 21 مرداد 1396برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : مهدی
هر بار خواست چای بریزد نمانده ای رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای
تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار با واسطه "سلام" برایش رسانده ای
حالا صدای او به خودش هم نمیرسد از بس که بغض توی گلویش چپانده ای
دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است گفتند باز روسری ات را تکانده ای
میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
|
|||
|